حال و روزش چگونه است ؟

ساخت وبلاگ
به نام خدا

عمری را با قالی بافی و کار در کارخانجات مختلف گذرانده بود اهل نان حلال بود و آزارش به کسی نمی رسید با اینکه سال ها بود ازدواج کرده بود ولی بچه نداشت با جو قدیم بیدگل و گوشه و کنایه هایی که می شنید حاضر به تجدید فراش نشد و با همسرش به خوبی و خوشی زندگی کرد آدم آبرو داری بود و همیشه دست به خیر و سعی و تلاش در حفظ آبروی دیگران و کمک به آدم های آبرو دار می کرد . گرچه بچه ای نداشت ولی همیشه برای خواهر زاده ها و برادر زاده هایش مانند پدری مهربان بود . چیزی که در او وجود نداشت غرور و تکبر بود . چند تائی کفتر داشت و عمری با این پرندگان زیبا سر کرده بود بدون اینکه مزاحمتی برای کسی داشته باشد . با همه قشری ارتباط داشت مردم دار بود اهل تواضع . سواد چندانی نداشت ولی عاشق اهل بیت بود عاشقانه در ایام سوگواری برای محرم زحمت می کشید با اینکه دستش خالی بود تا چند سال پیران محل را اکثراً از پیرزنان همراه با مادر خود به زیارت مشهد امام رضا (ع) می برد . همچنین در یکی از کاروان های اعزام به کربلا تلاش می کرد البته کاروان او یک خصوصیت داشت که آن هم مخصوص پابرهنه ها و بی پول ها بود او با زحمت فراوان و تحمل سختی های راه آن ها را به زیارت عتبات عالیات می برد .

روزیکه بعد از تحمل پنج سال بیماری سرطان و دو عمل جراحی کبد و روده بزرگ به دیدار حق شتافت در امامزاده قاسم ابن امام علی النقی (ع) بیدگل به نیتش قرآن را باز نمودم این آیه آمد که آنان صدای جهنم را هم نمی شنوند و در آنچه می خواهند جاودانه اند .

مادرم می گفت چند ساعتی قبل از لحظه دیدار و در سکرات موت دستش را مانند کسی که با یک نفر که روبرویش ایستاده صحبت می کند اشاره کرد و گفت حسین دستم را بگیر .

روحش شاد و با آنان که دوستشان داشت محشور باد .

برای شادی روح دایی ام مرحوم  آقای ماشالله رزاقی فاتحه و صلوات

دل نوشته ها...
ما را در سایت دل نوشته ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nafandario بازدید : 182 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 19:39